خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باران
2 . دوش
3 . سیلی از (چیزی)
[اسم]
la lluvia
/ʎˈuβja/
غیرقابل شمارش
مونث
1
باران
1.La lluvia cayendo sobre el techo me despertó.
1. بارانی که روی بام میخورد، من را بیدار کرد.
2
دوش
1.Prefiero bañarme en la lluvia en lugar de la bañera.
1. ترجیح میدهم بهجای وان، زیر دوش حمام کنم.
3
سیلی از (چیزی)
مقدار بسیار زیادی
(el lluvia)
1.La plaza mayor se llenó con una lluvia de protestas.
1. میدان اصلی با سیلی از اعتراضات پر شد.
کلمات نزدیک
aurora
arrecife de coral
acantilado
costa
géiser
nieve
hielo
viento
tempestad
nube
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان