خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . میز
2 . هیأت
3 . فلات (جغرافیا)
[اسم]
la mesa
/mˈesa/
قابل شمارش
مونث
[جمع: mesas]
1
میز
1.Quieren comprar una mesa y seis sillas para el comedor.
1. آنها میخواهند برای اتاق پذیرایی یک میز و شش صندلی بخرند.
2
هیأت
کمیته
1.Lo han nombrado presidente de la mesa.
1. او را بهعنوان رئیس کمیته انتخاب کردند.
3
فلات (جغرافیا)
1.Desde la mesa se podía ver todo el horizonte.
1. از فلات تمام افق را میتوان دید.
کلمات نزدیک
silla
jabón en polvo
pinza de ropa
cesta de la ropa
ropa sucia
reloj
calendario
cuadro
alfombra
sofá
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان