خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زن
2 . زن
3 . بیخیال!
[اسم]
la mujer
/muxˈɛɾ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: mujeres]
1
زن
خانم
1.Había una mujer junto a la puerta.
1. یک خانم کنار در بود.
2
زن
همسر
(el mujer)
1.Deje que le presente a mi mujer.
1. بگذارید شما را به همسرم معرفی کنم.
[حرف ندا]
mujer
/muxˈɛɾ/
3
بیخیال!
1.¡Mujer, no te enfades! Lo hice sin mala intención.
1. بیخیال، عصبی نشو! من بدون نیست بدی آن کار را انجام دادم.
کلمات نزدیک
hombre
mamá
papá
hijastro
hijastra
niño
niña
bebé
amor
trabajo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان