1 . مضطرب 2 . عصبی (زیست‌شناسی)
[صفت]

nervioso

/nɛɾβjˈoso/
قابل مقایسه
[حالت مونث: nerviosa] [جمع مونث: nerviosas] [جمع مذکر: nerviosos]

1 مضطرب نگران

  • 1.Estaba tan nervioso por el examen que temblaba y todo.
    1. آن‌قدر برای امتحان نگران بودم که داشتم می‌لرزیدم.

2 عصبی (زیست‌شناسی) وابسته به اعصاب

  • 1.El sistema nervioso es una red de tejidos altamente especializada.
    1. سیستم عصبی شبکه‌ای کاملاً تخصصی از بافت‌ها است.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان