1 . درک کردن 2 . گرفتن
[فعل]

percibir

/pˌɛɾθiβˈiɾ/
فعل گذرا
[گذشته: percibí] [حال: percibo] [گذشته: percibí] [گذشته کامل: percibido]

1 درک کردن مشاهده کردن، پی بردن

  • 1.Susan percibió que su esposo le estaba escondiendo algo.
    1. "سوزان" پی برد که شوهرش داشت چیزی را از او مخفی می‌کرد.

2 گرفتن دریافت کردن

  • 1.Aunque vivo en México, percibo mi salario en dólares.
    1. با اینکه در مکزیک زندگی می‌کنم، حقوقم را به دلار دریافت می‌کنم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان