Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . دید
2 . دیدگاه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la visión
/bisjˈɔn/
غیرقابل شمارش
مونث
1
دید
بینایی
1.A mi abuela se le ha deteriorado la visión con la edad.
1. بینایی مادربزرگم بهخاطر سنش ضعیف شدهاست.
2
دیدگاه
نظر
1.Mi visión de lo que dijo Marcos es diferente a la de Juan.
1. نظر من درمورد چیزی که "مارکوس" گفت با (نظر) "خوآن" متفاوت است.
کلمات نزدیک
visual
sensibilidad
sensación
percepción
tacto
audición
percibir
papila gustativa
receptor
paladar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان