[اسم]

la visión

/bisjˈɔn/
غیرقابل شمارش مونث

1 دید بینایی

  • 1.A mi abuela se le ha deteriorado la visión con la edad.
    1. بینایی مادربزرگم به‌خاطر سنش ضعیف شده‌است.

2 دیدگاه نظر

  • 1.Mi visión de lo que dijo Marcos es diferente a la de Juan.
    1. نظر من درمورد چیزی که "مارکوس" گفت با (نظر) "خوآن" متفاوت است.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان