[اسم]

el tacto

/tˈakto/
غیرقابل شمارش مذکر

1 لامسه حس لامسه

  • 1.Sin el tacto, las personas ciegas no podrían leer braille.
    1. بدون حس لامسه، افراد نابینا نمی‌توانند خط بریل را بخوانند.

2 تدبیر ملاحظه، درایت

  • 1.Mi madre me aconsejó tener más tacto al hablar con la gente.
    1. مادرم به من توصیه کرد که هنگام صحبت با مردم ملاحظه بیشتری داشته باشم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان