خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رادیویی
[صفت]
radiofónico
/rˌaðjofˈɔniko/
قابل مقایسه
[حالت مونث: radiofónica]
[جمع مونث: radiofónicas]
[جمع مذکر: radiofónicos]
1
رادیویی
1.El senador fue el presentador de un programa radiofónico por 12 años antes de meterse en la política.
1. قبل از اینکه (آن) سناتور وارد سیاست شود، بهمدت دوازده سال مجری یک برنامه رادیویی بود.
کلمات نزدیک
emisor
accesible
componente
limitación
generar
comisario
huella
víctima
agente de policía
patas arriba
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان