خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اثر
[اسم]
el rastro
/rˈastɾo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: rastros]
1
اثر
نشانه، رد
1.Los investigadores buscaban algún rastro que les indicaría dónde ir.
1. محققان بهدنبال نشانهای هستند که به آنها نشان بدهد که کجا بروند.
کلمات نزدیک
sustraer
suplantación de identidad
furgoneta
municipal
documentación
vestigio
conducta
averiguar
castigar
acoso
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان