1 . عجیب 2 . آدم عجیب
[صفت]

étrange

/etʀɑ̃ʒ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: étrange] [مذکر قبل از حرف صدادار: étrange] [جمع مونث: étranges] [جمع مذکر: étranges]

1 عجیب عجیب و غریب، غیرعادی

  • 1.J'ai eu une étrange sensation en rentrant dans cette maison.
    1. من در بازگشت به این خانه حس عجیبی داشتم.
  • 2.J'ai fait une étrange rencontre aujourd'hui.
    2. امروز ملاقاتی عجیب و غریب داشتم.

2 آدم عجیب

  • 1.Il est étrange, ça m'étonne.
    1. آدم عجیبی است، مرا متعجب می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان