خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برخورد کردن به
2 . پهلو گرفتن (کشتی)
3 . سر (موضوعی، فعالیتی و...) رفتن
4 . برای صحبت به (کسی) نزدیک شدن
[فعل]
aborder
/abɔʀde/
فعل گذرا
[گذشته کامل: abordé]
[حالت وصفی: abordant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
برخورد کردن به
برخوردن به
مترادف و متضاد
heurter
aborder quelqu'un/quelque chose
به کسی/چیزی برخوردن
1. Il a abordé mon voiture dans un clin d'œil.
1. او در یک چشم به هم زدن به ماشینم برخورد.
2. Nous l'abordons souvent dans la rue.
2. ما معمولاً در خیابان به او برمیخوریم.
2
پهلو گرفتن (کشتی)
به ساحل رسیدن
مترادف و متضاد
accoster
appareiller
aborder à/dans quelque part
در جایی پهلو گرفتن
1. On doit aborder à Marseille.
1. ما باید در "مارسی" پهلو بگیریم.
2. Robinson Crusoé aborda dans une île déserte.
2. "رابینسون کروزوئه" در یک جزیره متروکه پهلو گرفت.
3
سر (موضوعی، فعالیتی و...) رفتن
پرداختن به
مترادف و متضاد
entamer
entreprendre
traiter
aborder un sujet/un cours...
به موضوعی/کلاسی... پرداختن
1. Elle aborde ses nouveaux cours avec plaisir.
1. او با لذت سر کلاسهای جدیدش میرود.
2. J'aborde une nouvelle vie avec enthousiasme.
2. من با شوق سر زندگی جدیدم میروم.
4
برای صحبت به (کسی) نزدیک شدن
سر صحبت را با (کسی) باز کردن
informal
مترادف و متضاد
s'approcher
aborder quelqu'un
سر صحبت را با کسی باز کردن
1. Il a abordé cette jeune fille dans la discothèque.
1. در دیسکو سر صحبت را با آن دختر جوان باز کرد.
2. Il a abordé un passant pour demander son chemin.
2. به عابری نزدیک شد تا آدرس بپرسد.
تصاویر
کلمات نزدیک
abordage
abordable
abord
abonné
abonner
aborigène
aboutir
aboutissants
aboutissement
aboyer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان