خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همراهی کردن
2 . در پی داشتن
[فعل]
accompagner
/akɔ̃paɲe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: accompagné]
[حالت وصفی: accompagnant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
همراهی کردن
1.Il accompagne sa mère chez le docteur.
1. او مادرش را تا (مطب) دکتر همراهی میکند.
2.Paul, je veux t'accompagner.
2. "پل"، من می خواهم تو را همراهی کنم.
2
در پی داشتن
به دنبال داشتن، به بار آوردن
(s'accompagner)
1.Un échec s'accompagne toujours de quelque humiliation.
1. یک شکست همیشه تحقیری در پی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
accompagnement
accompagnateur
accommoder
accolade
accointances
accompli
accomplir
accomplissement
accord
accorder
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان