خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (با موفقیت) به پایان رساندن
2 . شکوفا شدن (مجازی)
[فعل]
accomplir
/akɔ̃pliʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: accompli]
[حالت وصفی: accomplissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
(با موفقیت) به پایان رساندن
تکمیل کردن، انجام دادن
1.Elle tenait à accomplir les dernières volontés de sa mère.
1. او قصد داشت آخرین خواستههای مادرش را انجام دهد.
2.Mon assistant m'a aidé à accomplir mon projet.
2. دستیارم به من کمک کرد طرحم را (با موفقیت) به پایان برسانم.
2
شکوفا شدن (مجازی)
به بار نشستن
(s'accomplir)
1.Il s'accomplit vraiment dans ce nouveau travail.
1. او حقیقتا در این کار جدید شکوفا شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
accompli
accompagner
accompagnement
accompagnateur
accommoder
accomplissement
accord
accorder
accordeur
accordéon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان