خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دادن
2 . هماهنگ بودن
3 . کوک کردن
[فعل]
accorder
/akɔʀde/
فعل گذرا
[گذشته کامل: accordé]
[حالت وصفی: accordant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
دادن
اعطا کردن
1.J'accorde des augmentations de salaire à mes employés chaque année.
1. من هر سال به کارمندانم افزایش حقوق میدهم.
2.Les autorités nationales m'ont accordé un visa d'entrée pour visiter ce pays.
2. مقامات ملی برای دیدن این کشور به من ویزا دادند.
2
هماهنگ بودن
مطابقت کردن، باهم جور بودن
(s'accorder)
1.Le verbe s'accorde avec le sujet.
1. فعل با فاعل مطابقت میکند.
2.Leurs modes de vie s'accordent très bien.
2. شیوههای زندگیش خیلی خوب باهم هماهنگ هستند.
3
کوک کردن
1.Accorder d'un instrument
1. سازی را کوک کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
accord
accomplissement
accomplir
accompli
accompagner
accordeur
accordéon
accostage
accoster
accotement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان