خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جمع کردن
2 . تلمبار کردن
3 . جمع کردن (پول)
[فعل]
accumuler
/akymyle/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
1
جمع کردن
گرد آوردن
2
تلمبار کردن
توده کردن، روی هم انباشتن
1.Cette famille a accumulé de la nourriture avant la tempête de neige.
1. این خانواده قبل از کولاک مواد غذایی را تلمبار کرده است.
2.Sébastien accumule les dossiers sur son bureau.
2. سباستین پروندهها را روی میزش تلمبار میکند.
3
جمع کردن (پول)
اندوختن (پول و ثروت)
1.Accumuler les richesses.
1. جمع کردن ثروت.
2.Georges accumule de l'argent pour ses vieux jours.
2. "ژرژ" برای روزهای پیریاش پول جمع میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
accumulation
acculturation
accueillir
accueillant
accueil
accusateur
accusation
accuser
accusé
accès
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان