خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دوست داشتن
2 . همدیگر را دوست داشتن
3 . خود را دوست داشتن
[فعل]
aimer
/eme/
فعل گذرا
[گذشته کامل: aimé]
[حالت وصفی: aimant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
دوست داشتن
خوش آمدن
مترادف و متضاد
apprécier
chérir
goûter
détester
haïr
aimer quelque chose
چیزی را دوست داشتن
J'aimer beaucoup la lecture et le sport.
مطالعه و ورزش را خیلی دوست دارم.
aimer quelqu'un de tout son cœur
کسی را از صمیم قلب دوست داشتن
J'aime ma mère de tout mon cœur.
من مادرم را از صمیم قلب دوست دارم.
aimer faire quelque chose
انجام کاری را دوست داشتن
Elle aime jouer avec ses poupées.
او دوست دارد با عروسکهایش بازی کند.
aimer à la folie/la mort
تا حد دیوانگی/مرگ دوست داشتن
Elle l'aime à la folie.
او را تا حد دیوانگی دوست دارد.
aimer mieux
بیشتر دوست داشتن [ترجیح دادن]
1. Elle aime mieux la voiture que le train.
1. او ماشین را به قطار ترجیح میدهد.
2. Elle aime mieux que ses enfants aillent à la garderie.
2. ترجیح میدهد که بچههایش به مهدکودک بروند.
Je t'aime.
عاشقت هستم. [بین عاشق و معشوق]
Je t'aime bien.
دوستت دارم. [بین دو دوست]
2
همدیگر را دوست داشتن
یکدیگر را دوست داشتن
(s'aimer)
s'aimer
همدیگر را دوست داشتن
1. Deux pigeons s'aimaient d'amour tendre.
1. دو کبوتر همدیگر را با عشقی شیرین دوست میداشتند.
2. On s'aime très fort.
2. ما همدیگر را بسیار زیاد دوست داریم.
3
خود را دوست داشتن
(s'aimer)
مترادف و متضاد
se plaire
s'aimer
خود را دوست داشتن
1. Elle ne s'aime pas avec les cheveux courts.
1. او خودش را با این موهای کوتاه دوست ندارد.
2. Je m'aime tout le temps, n'importe quoi peut arriver.
2. من همیشه خودم را دوست دارم، مهم نیست چه اتفاقی بیفتد.
تصاویر
کلمات نزدیک
aimant
aimablement
aimable comme un chardon
aimable
ailleurs
aimé
aine
ainsi
ainsi que
air
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان