خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دستگیر کردن
2 . بیم داشتن
3 . فهمیدن
[فعل]
appréhender
/apʀeɑ̃de/
فعل گذرا
[گذشته کامل: appréhendé]
[حالت وصفی: appréhendant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
دستگیر کردن
توقیف کردن، بازداشت کردن
1.La police a appréhendé les suspects.
1. پلیس مظنونین را بازداشت کرده است.
2.La police appréhende le voleur.
2. پلیس دزد را دستگیر میکند.
2
بیم داشتن
ترسیدن، وحشت داشتن
1.J’appréhende cette réunion.
1. من از این جلسه بیم دارم.
3
فهمیدن
درک کردن
1.Appréhender un phénomène
1. رویدادی را درک کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
apprécier
appréciation
appréciatif
appréciable
approximation
appréhension
apprêter
apprêté
appui
appui-tête
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان