خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مرتب کردن
2 . برنامهریزی کردن
[فعل]
arranger
/aʀɑ̃ʒe/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: arrangé]
[حالت وصفی: arrangeant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
مرتب کردن
نظم و ترتیب دادن
1.J'ai arrangé les papiers sur mon bureau.
1. من کاغذها را روی میزم مرتب کردم.
2.Vanessa arrangeait les fleurs dans le vase.
2. "ونسا" گلها را در گلدان مرتب میکرد.
2
برنامهریزی کردن
سازمان دادن
تصاویر
کلمات نزدیک
arrangement
arrangeant
arraisonner
arraché
arracheur
arrangeur
arrestation
arrhes
arrimer
arrivage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان