Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . دستگیری
[اسم]
l'arrestation
/aʀɛstasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
دستگیری
توقیف، بازداشت
1.J'ai lu à propos de l'arrestation d'un trafiquant.
1. من راجع به دستگیری یک قاچاقچی (در روزنامه) خواندهام.
2.La police procède enfin à l'arrestation du récidiviste.
2. پلیس در نهایت دست به دستگیری یک مجرم سابقهدار زد.
تصاویر
کلمات نزدیک
arrangeur
arranger
arrangement
arrangeant
arraisonner
arrhes
arrimer
arrivage
arrivant
arriver
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان