خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حمله
2 . سکته
[اسم]
l'attaque
/atak/
قابل شمارش
مونث
1
حمله
هجوم
1.Il a décidé de ne pas répondre aux attaques.
1. او تصمیم گرفت که به حملهها پاسخ ندهد.
2.Il est mort d'une attaque cardiaque.
2. او به دلیل یک حملهی قلبی مرده است.
2
سکته
1.Il est mort d'une attaque cardiaque.
1. او از سکته قلبی درگذشته است.
تصاویر
کلمات نزدیک
attaquant
attaquable
attaché-case
attaché
attacher de l'importance à
attaquer
attarder
attardé
atteindre
atteint
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان