خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گردش
[اسم]
la balade
/balad/
قابل شمارش
مونث
1
گردش
گشت و گذار
1.J'ai fait une petite balade au parc.
1. من گردش کوتاهی در پارک کردم.
2.Marie apprécie beaucoup les balades en forêt.
2. "ماری" واقعا گردشهای در جنگل را خیلی دوست دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
bal
bajoue
baissier
baisser
baisse
balader
baladeur
balafre
balai
balai à franges
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان