خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خبرچین
2 . ترازو
3 . برج میزان
4 . توازن
[اسم]
la balance
/balɑ̃s/
قابل شمارش
مونث
1
خبرچین
جاسوس
1.Ce mec est une balance.
1. این پسر یک خبرچین است.
2.Une balance va informer la police.
2. یک جاسوس پلیس را خبر خوهد کرد.
2
ترازو
1.Il pose les haricots sur le plateau de la balance.
1. او لوبیاها را روی کفه ترازو میگذارد.
2.Une balance juste.
2. یک ترازوی دقیق.
3
برج میزان
صورت فلکی میزان
(la Balance)
4
توازن
تعادل
1.La balance commerciale
1. توازن تجاری
تصاویر
کلمات نزدیک
balai éponge
balai à franges
balai
balafre
baladeur
balancelle
balancement
balancer
balancier
balançoire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان