1 . لکنت زبان داشتن 2 . در ابتدای راه بودن
[فعل]

balbutier

/balbysjˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: balbutié] [حالت وصفی: balbutiant] [فعل کمکی: avoir ]

1 لکنت زبان داشتن لکنت داشتن، به لکنت افتادن

  • 1.J'hésite à chaque mot, je me trouble, je balbutie.
    1. سر هر کلمه شک می‌کنم، خودم را به دردسر می‌اندازم و به لکنت می‌افتم.

2 در ابتدای راه بودن

  • 1.Ces sciences commençantes, ces sciences où l'hypothèse balbutie.
    1. این علوم شروع شده‌اند، این علومی که تئوری‌هایش در ابتدای راه هستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان