خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لکنت زبان داشتن
2 . در ابتدای راه بودن
[فعل]
balbutier
/balbysjˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: balbutié]
[حالت وصفی: balbutiant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
لکنت زبان داشتن
لکنت داشتن، به لکنت افتادن
1.J'hésite à chaque mot, je me trouble, je balbutie.
1. سر هر کلمه شک میکنم، خودم را به دردسر میاندازم و به لکنت میافتم.
2
در ابتدای راه بودن
1.Ces sciences commençantes, ces sciences où l'hypothèse balbutie.
1. این علوم شروع شدهاند، این علومی که تئوریهایش در ابتدای راه هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
balbutiement
balbutiant
balayeur
balayette
balayer
balcon
baleine
balisage
balise
baliser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان