خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . علامت گذاری کردن
[فعل]
baliser
/balize/
فعل گذرا
[گذشته کامل: balisé]
[حالت وصفی: balisant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
علامت گذاری کردن
علائم راهنما گذاشتن، مشخص کردن
1.Deux rangées de torches plantées dans le sol balisent la piste d'atterrissage.
1. دو ردیف مشعل [چراغ] در زمین کار گذاشته شده، پیست فرود را مشخص میکنند.
2.J'ai appris comment baliser une page HTML dans mon cours de programmation.
2. در کلاس برنامهنویسی، یاد گرفتهام که چگونه یک صفحه "اچ تی ام ال" را علامت گذاری کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
balise
balisage
baleine
balcon
balbutier
balistique
baliverne
ballade
balle
ballerine
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان