خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مسخره بازی درآوردن
[فعل]
blaguer
/blage/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: blagué]
[حالت وصفی: blaguant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
مسخره بازی درآوردن
1.Etienne blague continuellement pour faire rire ses amis.
1. "اتین" برای خنداندن دوستانش مرتبا مسخره بازی درمیآورد.
2.Je croyais qu'il était sérieux, mais il ne faisait que blaguer.
2. فکر میکردم که او جدی بود اما فقط مسخره بازی درمیآورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
blague
blafard
bière
bizutage
bizarrerie
blagueur
blaireau
blanc
blanc comme neige
blanc comme un linge
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان