خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دستبد (زیورآلات)
[اسم]
le bracelet
/bʀaslɛ/
قابل شمارش
مذکر
1
دستبد (زیورآلات)
1.J'ai reçu un bracelet en or pour mon anniversaire.
1. برای تولدم یک دستبند طلا گرفتم.
2.Ton bracelet était sur mon canapé.
2. دستبندت روی کاناپهی من است.
تصاویر
کلمات نزدیک
bp
boîtier
boîte à outils
boîte à gants
boîte à fusible
braconnier
brader
braderie
braguette
braille
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان