خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برس
2 . برس مو
[اسم]
la brosse
/bʀɔs/
قابل شمارش
مونث
1
برس
فرچه، قلممو
1.Tous les soirs, il nettoie ses chaussures avec une brosse.
1. هرشب او کفشهایش را با یک برس تمیز میکند.
2.Une brosse pour la vaisselle
2. یک فرچه برای ظروف
2
برس مو
1.Elle a toujours une brosse et un peigne sur elle.
1. او همیشه یک برس مو و یک شانه با خودش دارد.
2.Elle utilise une brosse pour peigner ses cheveux.
2. او از یک برس مو برای شانهکردن موهایش استفاده میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
brossage
bronzé
bronzer
bronze
bronzage
brosse à cheveux
brosse à dents
brosser
brouette
brouhaha
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان