خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هم زدن
2 . دیگر دوست نبودن
3 . پارازیت انداختن
[فعل]
brouiller
/bʀuje/
فعل گذرا
[گذشته کامل: brouillé]
[حالت وصفی: brouillant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
هم زدن
قاطی کردن
1.C'est parfait pour brouiller les œufs.
1. این برای هم زدن تخم مرغها عالی است.
2
دیگر دوست نبودن
روابط دوستی را به هم زدن
(se brouiller)
1.Elles se sont brouillées.
1. آنها روابط دوستیشان را به هم زدند.
3
پارازیت انداختن
تصاویر
کلمات نزدیک
brouille
brouillard
brouhaha
brouette
brosser
brouillon
broussaille
brousse
brouter
brouteur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان