خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قاطی شدن
[فعل]
côtoyer
/kotwaje/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: côtoyé]
[حالت وصفی: côtoyant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
قاطی شدن
نزدیک شدن (به کسی یا چیزی)
1.Elle côtoie beaucoup d'artistes.
1. او خیلی با هنرمندان قاطی میشود.
2.Son métier lui permet de côtoyer des stars.
2. شغلش به او این امکان را میدهد که به ستارهها نزدیک شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
côtier
côtelette
côte d'ivoire
côte
cône de signalisation
côté
cœur
cœur d'or
cœur de pierre
cœur serré
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان