خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شارژ شده (وسیله)
2 . پر
3 . بارگیری کرده
4 . مسئول (کاری بودن)
5 . مدرس حقالتدریسی
[صفت]
chargé
/ʃaʁʒe/
قابل مقایسه
1
شارژ شده (وسیله)
1.Mon portable est bien chargé.
1. تلفن همراهم کاملا شارژ شده است.
2
پر
مملو، انباشته
1.Avoir l'estomac chargé
1. شکم پری داشتن
2.Ce revolver est chargé.
2. این هفتتیر پر است.
3.Cette chambre est chargée de livres.
3. این اتاق پر از کتاب است.
3
بارگیری کرده
سنگین
1.Ce camion est chargé.
1. این کامیون بارگیری کرده است.
4
مسئول (کاری بودن)
مسئولیت (چیزی را) داشتن
1.C'est moi qui suis chargé de ramener les boissons.
1. این منم که مسئول آوردن نوشیدنیها هستم.
[اسم]
le chargé
/ʃaʁʒe/
قابل شمارش
مذکر
5
مدرس حقالتدریسی
1.Je suis un chargé.
1. من یک مدرس حقالتدریسی هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
chargeur
charger
chargement
charge
charentais
chariot
chariot élévateur
charisme
charitable
charitablement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان