خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رویداد شمار
2 . مزمن (درد)
[اسم]
la chronique
/kʀɔnik/
قابل شمارش
مونث
1
رویداد شمار
وقایعنامه
1.Il étudie avec plaisir les chroniques du Moyen Age.
1. او با لذت وقایعنامه قرون وسطی را مطالعه میکند.
[صفت]
chronique
/kʀɔnik/
قابل مقایسه
[حالت مونث: chronique]
[مذکر قبل از حرف صدادار: chronique]
[جمع مونث: chroniques]
[جمع مذکر: chroniques]
2
مزمن (درد)
1.Il souffre d'un mal chronique.
1. او از یک درد مزمن رنج میبرد.
2.Mon médecin m'a prescrit des comprimés pour ma toux chronique.
2. پزشکم برای سرفه مزمنم برایم قرصهایی تجویز کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
chromosome
chrome
chromatique
christophe
christine
chroniqueur
chrono
chronologie
chronologique
chronomètre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان