خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زمانسنج
[اسم]
le chronomètre
/kʀɔnɔmɛtʀ/
قابل شمارش
مذکر
1
زمانسنج
کرنومتر
1.Au coup de sifflet, tu déclencheras le chronomètre.
1. با صدای سوت، تو کرنومتر را بزن [راه بینداز].
2.Il contrôle la vitesse des coureurs avec un chronomètre.
2. او سرعت دوندگان را با یک زمانسنج کنترل میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
chronologique
chronologie
chrono
chroniqueur
chronique
chronométrer
chrysalide
chrysanthème
chrétien
chrétienté
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان