خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چسباندن
2 . چسباندن
3 . گذاشتن
4 . رفوزه شدن
5 . جور بودن
[فعل]
coller
/kɔle/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: collé]
[حالت وصفی: collant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
چسباندن
چسبیدن
1.Ce timbre ne colle plus.
1. این تمبر دیگر نمیچسبد.
2.La confiture colle aux doigts.
2. مربا به انگشتانم میچسبد.
coller quelque chose à/sur quelque chose
چیزی را به/روی چیزی چسباندن
1. Il ne reste plus qu'à coller le papier aux murs.
1. دیگر فقط مانده که کاغذ به دیوارها بچسبانیم.
2. J'ai collé une étiquette sur la boîte pour indiquer son contenu.
2. من برای نشان دادن محتوایش، یک برچسب روی جعبه چسباندم.
coller quelque chose
چیزی را چسباندن
Coller les pièces d'une maquette
تیکههای یک ماکت را چسباندن
coller à quelqu'un
به کسی چسبیدن
Il me colle depuis ce matin.
از صبح تا حالاست که بهم چسبیده.
2
چسباندن
پیست کردن (رایانه)
coller un dossier/un texte...
پروندهای/متنی...را چسباندن
J'ai copié le texte pour le coller dans un nouveau document.
من متن را کپی کردم تا در یک فولدر جدید آن را پیست کنم.
3
گذاشتن
چسباندن
coller quelque chose à/sur quelque chose
چیزی را به/روی چیزی گذاشتن [چسباندن]
1. coller son front à la vitre
1. پیشانی خود را روی شیشه چسباندن
2. J’ai collé mon oreille au mur.
2. گوشم را روی دیوار گذاشتم.
4
رفوزه شدن
مردود شدن
1.Ces étudiants sont collés chaque semestre.
1. این دانشجویان هر ترم رفوزه میشوند.
5
جور بودن
جور درآمدن
informal
مترادف و متضاد
marcher
ça colle?
همه چی روبراهه؟ همه چی جوره؟
تصاویر
کلمات نزدیک
collectivité
collectivement
collectionneur
collectionner
collection
collerette
collet
collier
collimateur
colline
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان