1 . مرتکب شدن
[فعل]

commettre

/kɔmɛtʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: commis] [حالت وصفی: commettant] [فعل کمکی: avoir ]

1 مرتکب شدن دست به کاری زدن

  • 1.De nombreuses personnes ont commis des atrocités pendant la guerre.
    1. افراد زیادی طی جنگ دست به جنایات زدند.
  • 2.La police a arrêté l'homme qui a commis le crime.
    2. پلیس مردی که مرتکب جرم شده بود را دستگیر کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان