خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مرتکب شدن
[فعل]
commettre
/kɔmɛtʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: commis]
[حالت وصفی: commettant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
مرتکب شدن
دست به کاری زدن
1.De nombreuses personnes ont commis des atrocités pendant la guerre.
1. افراد زیادی طی جنگ دست به جنایات زدند.
2.La police a arrêté l'homme qui a commis le crime.
2. پلیس مردی که مرتکب جرم شده بود را دستگیر کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
commerçant
commercialiser
commercialisation
commercial
commerce électronique
commis
commissaire
commissaire-priseur
commissariat
commission
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان