خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کمد کشودار
2 . آسانگیر
[اسم]
la commode
/kɔmɔd/
قابل شمارش
مونث
1
کمد کشودار
دراور
1.J'ai acheté une commode antique pour mon bureau.
1. یک کمد کشودار قدیمی برای دفترم خریدهام.
2.J'ai acheté une nouvelle commode pour ma chambre.
2. یک دراور جدید برای اتاقم خریدهام.
[صفت]
commode
/kɔmɔd/
قابل مقایسه
2
آسانگیر
ساده
1.Il n'est pas commode.
1. او آسانگیر نیست.
تصاویر
کلمات نزدیک
commissure
commissionnaire
commission rogatoire
commission
commissariat
commodité
commotion
commun
communal
communautaire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان