خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اعتبار بخشیدن
2 . کود کردن
[فعل]
composter
/kɔ̃pɔste/
فعل گذرا
[گذشته کامل: composté]
[حالت وصفی: compostant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
اعتبار بخشیدن
معتبر کردن، تصدیق کردن
1.Composter son billet avant de monter dans le train.
1. اعتبار بخشیدن به بلیط قبل از سوار شدن به قطار.
2.Il faut composter un billet pour l'utiliser.
2. باید یک بلیط را برای استفاده کردن از آن معتبر کرد.
2
کود کردن
1.Composter les feuilles mortes
1. برگهای مرده را کود کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
compost
composition
compositeur
composez votre code secret.
composer
composteur
composé
compote
comprendre
compresse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان