خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . راننده
[اسم]
le conducteur
/kɔ̃dyktœʀ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: conducteurs]
[مونث: conductrice]
1
راننده
1.Les conducteurs de camions sont habitués à ces mauvaises conditions.
1. رانندگان کامیون به این شرایط بد عادت کرده اند.
2.Son père est un conducteur d'autobus.
2. پدرش راننده اتوبوس است.
تصاویر
کلمات نزدیک
condor
condom
condoléances
conditionné
conditionner
conduire
conduit
conduite
confection
confectionner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان