خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مربا
[اسم]
la confiture
/kɔ̃fityʀ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: confitures]
1
مربا
1.Le matin, je prends du pain grillé avec de la confiture
1. صبح نان تست با مربا میخورم.
de la confiture de fraises
مربای توتفرنگی
Donnez-moi un pot de la confiture de fraises, s'il vous plaît.
لطفاً، یک شیشه مربای توتفرنگی به من بدهید.
تصاویر
کلمات نزدیک
confit
confisquer
confiseur
confiserie
confirmé
conflictuel
conflit
confluence
confluent
confondre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان