خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کشمکش
[اسم]
le conflit
/kɔ̃fli/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: conflit]
1
کشمکش
درگیری
1.Notre pays est connu partout dans le monde comme un pays qui travaille à rétablir la paix quand il y a un conflit.
1. کشور ما در کل دنیا به کشوری معروف است که وقتی کشمکشی وجود دارد، سعی دارد آرامش را برپا سازد.
2.Tout conflit militaire exigera des dépenses immenses.
2. هر درگیری نظامی مخارج هنگفتی را ایجاب خواهد نمود.
تصاویر
کلمات نزدیک
conflictuel
confiture
confit
confisquer
confiseur
confluence
confluent
confondre
conforme
conformer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان