خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به راحتی
[قید]
confortablement
/kɔ̃fɔʀtabləmɑ̃/
غیرقابل مقایسه
1
به راحتی
راحت
1.La pension de ma grand-mère est suffisante pour qu'elle vive confortablement.
1. حقوق بازنشستگی مادربزرگم کافیست تا او (بتواند) راحت زندگی کند.
2.Nous regardons un film confortablement installés dans des fauteuils.
2. ما (در حالیکه) به راحتی در صندلیهای دستهدار جای گرفتهایم فیلم میبینیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
confortable
confort
conformément
conformité
conformiste
conforter
confrontation
confronter
confrère
confrérie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان