خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گیج
[صفت]
confus
/kɔ̃fy/
قابل مقایسه
[حالت مونث: confuse]
[جمع مونث: confuses]
[جمع مذکر: confus]
1
گیج
آشفته، سردرگم
1.Elle était confuse d'avoir commis une telle erreur.
1. او آشفته بود که چنین اشتباهی انجام داده بود.
2.L'étudiant était confus et ne pouvait prononcer un mot.
2. دانشجو گیج بود و نمیتوانست یک کلمه را تلفظ کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
confucianiste
confucianisme
confrérie
confrère
confronter
confusion
confusément
confédération
confédéré
conférence
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان