خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غلیظ
2 . محکم
3 . (غذا) حجیم
[صفت]
consistant
/kɔ̃sistɑ̃/
قابل مقایسه
1
غلیظ
2
محکم
استوار
3
(غذا) حجیم
سنگین
1.J'ai pris un repas consistant après mon entraînement.
1. من بعد از تمرینم غذای سنگین نخوردم.
2.La choucroute est un plat consistant.
2. کلمترش (یا زاواکراوت) غذایی حجیم است.
تصاویر
کلمات نزدیک
consistance
consigné
consigner
consigne
consignation
consister
consolant
consolation
console
consoler
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان