Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . محل امانتگذاری
2 . دستور
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la consigne
/kɔ̃siɲ/
قابل شمارش
مونث
1
محل امانتگذاری
دفتر امانات
1.Il laisse sa valise à la consigne.
1. او چمدانش را در دفتر امانات میگذارد.
2.Tu peux laisser tes bagages à la consigne.
2. تو میتوانی بارهایت را در محل امانتگذاری بگذاری.
2
دستور
تکلیف، حکم
(le consigne)
1.respecter la consigne
1. به دستوری احترام گذاشتن
تصاویر
کلمات نزدیک
consignation
considérer
considération
considérable
conserverie
consigner
consigné
consistance
consistant
consister
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان