خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . متقاعد کردن
[فعل]
convaincre
/kɔ̃vɛ̃kʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: convaincu]
[حالت وصفی: convainquant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
متقاعد کردن
قانع کردن، مجاب کردن
مترادف و متضاد
persuader
1.Sa mère a réussi à la convaincre de continuer ses études.
1. مادرش موفق به قانع کردن او برای ادامهی تحصیلاتش شد.
2.Ton argument ne me convainc pas du tout.
2. دلیلت ابدا مرا قانع نکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
convaincant
contusion
contrôleur
contrôler
contrôle des naissances
convaincu
convalescence
convalescent
convenable
convenablement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان