خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فاخته
2 . ساعت کوکو
3 . گل پریمولا وریس (نوعی پامچال)
4 . هواپیمای قدیمی
5 . سلام
6 . دالی [برای غافلگیر کردن و...]
[اسم]
le coucou
/kukˈu/
قابل شمارش
مذکر
1
فاخته
کوکو
1.La femelle du coucou pond ses œufs dans le nid des fauvettes.
1. فاخته ماده تخمهایش را در لانه چرخ ریسکیان میگذارد.
entendre le chant d'un coucou
صدای آواز یک فاخته را شنیدن
Tu entends le chant des coucous ?
صدای آواز فاختهها را میشنوی؟
2
ساعت کوکو
ساعت دیواری با صدای فاخته
pendule à coucou
ساعت کوکو
1. La pendule à coucou a été développée par les Suisses.
1. ساعت کوکو توسط سوئیسیها توسعه یافت.
2. La pendule à coucou a été inventée en 1737.
2. ساعت کوکو در سال 1737 اختراع شد.
3
گل پریمولا وریس (نوعی پامچال)
fleurs de coucou
گلهای پریمولا وریس
Plusieurs Orchidées sont localement désignées sous l'appellation fleur de coucou.
بسیاری از ارکیدهها از لحاظ موقعیت مکانی در گروه گلهای پریمولا وریس قرار میگیرند.
4
هواپیمای قدیمی
طیاره
offensive
tester le vol dans un coucou
پرواز را در یک طیاره امتحان کردن
On a testé le vol au-dessus de l'Ile-de-France dans un petit coucou.
ما پرواز را بر فراز ایل دو فرانس در یک طیاره کوچک امتحان کردیم.
[حرف ندا]
coucou
/kukˈu/
5
سلام
informal
1.Coucou, me voilà !
1. سلام، من آمدم!
2.Coucou, nous sommes arrivés !
2. سلام، ما رسیدیم!
faire un coucou
سلام دادن [دست تکان دادن]
1. Elle a fait un coucou à la caméra.
1. او برای دوربین دست تکان داد. [به دوربین سلام کرد.]
2. J'ai fait un coucou à mon grand-père.
2. من به پدربزرگم سلام دادم. [به پدربزرگم دست تکان دادم.]
6
دالی [برای غافلگیر کردن و...]
informal
1.Coucou, tu dors ?
1. دالی، خواب بودی؟
2.Coucou, tu es là ?
2. دالی، تو این جایی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
couci-couça
couché
couchette
coucher du soleil
coucher
coude
couder
coudre
coudrier
coudé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان