خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قتل
2 . جرم
3 . گناه
[اسم]
le crime
/kʀim/
قابل شمارش
مذکر
1
قتل
آدمکشی
1.Ce n'est pas un accident, c'est un crime.
1. این یک اتفاق نیست، یک قتل است.
2.Victime d'un crime.
2. قربانی یک قتل.
2
جرم
جنایت، بزه
1.Crimes contre l'humanité.
1. جنایات علیه بشریت.
2.Les crimes d'un roman noir
2. جرمهای یک رمان سیاه
3.Les crimes de guerre sont une triste vérité.
3. جنایتهای جنگ حقایق غمانگیزی هستند.
3
گناه
اشتباه، خطا
1.« Ô Liberté, que de crimes on commet en ton nom ! »
1. « ای آزادی! چه گناهانی که به اسم تو مرتکب میشوند! »
تصاویر
کلمات نزدیک
crieur
crier
cric
cribler
crible
crime odieux
criminalité
criminel
crin
crinière
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان