خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کلاه (کسی را) از سرش برداشتن
2 . موی (کسی را) بهم ریختن
3 . تحول اساسی ایجاد کردن
[فعل]
décoiffer
/dekwafˈe/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
1
کلاه (کسی را) از سرش برداشتن
2
موی (کسی را) بهم ریختن
1.Oh là là, avec le vent, je suis complètement décoiffée.
1. ای بابا! با این باد کاملا موهایم به هم ریخت.
3
تحول اساسی ایجاد کردن
(به زبان عامیانه) ترکاندن
1.Une pub qui décoiffe
1. میخانهای که ترکاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
décodeur
décoder
décocher
décloisonneur
décloisonner
décoincer
décollage
décoller
décolleté
décolleuse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان