[فعل]

décoder

/dekɔde/
فعل گذرا
[گذشته کامل: décodé] [حالت وصفی: décodant] [فعل کمکی: avoir ]

1 رمزگشایی کردن رمز (چیزی را) خواندن

  • 1.J'ai essayé de décoder leur programme.
    1. من تلاش کردم رمز برنامه آنها را بخوانم.
  • 2.Le technicien va décoder ce texte.
    2. تکنیسین این متن را رمزگشایی خواهد کرد.

2 فهمیدن درک کردن، پی بردن

  • 1.Ce poème est difficile à décoder.
    1. این شعر برای فهمیدن سخت است [سخت فهمیده می‌شود].
  • 2.On peut décoder son comportement.
    2. ما می‌توانیم رفتار او را درک کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان