Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . رمزگشایی کردن
2 . فهمیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
décoder
/dekɔde/
فعل گذرا
[گذشته کامل: décodé]
[حالت وصفی: décodant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
رمزگشایی کردن
رمز (چیزی را) خواندن
1.J'ai essayé de décoder leur programme.
1. من تلاش کردم رمز برنامه آنها را بخوانم.
2.Le technicien va décoder ce texte.
2. تکنیسین این متن را رمزگشایی خواهد کرد.
2
فهمیدن
درک کردن، پی بردن
1.Ce poème est difficile à décoder.
1. این شعر برای فهمیدن سخت است [سخت فهمیده میشود].
2.On peut décoder son comportement.
2. ما میتوانیم رفتار او را درک کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
décocher
décloisonneur
décloisonner
décloisonnement
décliner
décodeur
décoiffer
décoincer
décollage
décoller
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان