1 . لباس خود را درآوردن
[فعل]

se déshabiller

/dezabije/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: déshabillé] [حالت وصفی: déshabillant] [فعل کمکی: être ]

1 لباس خود را درآوردن

  • 1.J'ai voulu me déshabiller.
    1. می خواستم لباسهایم را دربیاورم.
  • 2.Parfois, il ne se déshabille même pas pour aller au lit.
    2. گاهی حتی برای رفتن به تختخواب هم لباس خود را در نمی آورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان