1 . معمولی (مخالف زرق‌وبرق‌دار) 2 . رازدار 3 . پنهانی 4 . باملاحظه
[صفت]

discret

/diskʀɛ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: discrète] [جمع مونث: discrètes] [جمع مذکر: discrets]

1 معمولی (مخالف زرق‌وبرق‌دار) ساده

مترادف و متضاد sobre clinquant
une sonnerie discrète/des bijoux discrets...
ساعتی معمولی/زیورآلاتی معمولی...
  • 1. Ce sont des bijoux discrets.
    1. این‌ها زیورآلاتی معمولی [ساده] هستند.
  • 2. Elle préfère les bijoux discrets
    2. او زیورآلات معمولی را ترجیح می‌دهد.

2 رازدار سرنگهدار

مترادف و متضاد cancanier indiscret
une femme/un homme... discret(ète)
زنی/مردی... رازدار
  • 1. C'est une personne discrète.
    1. او شخصی رازدار است.
  • 2. Ne lui raconte pas tes secrets, elle n'est pas très discrète.
    2. رازهایت را برای او تعریف نکن، او خیلی رازدار نیست.

3 پنهانی نامحسوس

مترادف و متضاد caché indiscret
un rire/un maquillage... discret
خنده/آرایش... نامحسوس
  • 1. Elle avait mis un maquillage discret sur ses paupières.
    1. او آرایشی نامحسوس روی پلک چشمانش داشت.
  • 2. Sa colère était dicrète.
    2. خشمش پنهانی بود.

4 باملاحظه محتاط

مترادف و متضاد pudique bruyant gênant
des voisins/des habitants... discrets
همسایه‌ها/سکنه... باملاحظه
  • 1. Heureusement on a des voisins très discrets dans notre apartement.
    1. خوشبختانه ما در آپارتمانمان همسایه‌های بسیار باملاحظه‌ای داریم.
  • 2. Mes sœurs sont discrètes parce qu'elle ne faites pas du bruit quand j'ai du travail à faire.
    2. خواهرانم باملاحظه هستند؛ چون وقتی کار دارم سروصدا نمی‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان